خوش تر ز نرگسی و من دوست دارمت...
یا عشق
قسم به خداوند که مهربان ترین مهربانان است
از شما مهربان تر نسبت به خودم نیافتم
وقتی "هوس" کودکانه ام را دانستید و به نیکی پاسخ دادید.
"چشم هایم سرریز از شوق دیدن دوباره تان بود که دلم هوس عطر مست کننده ی نرگس کرد"... به شدت...
میدانید که زمستان ها دیوانه ی نرگس میشوم. اما قصد جنون داشتم،که نرگس را در حرم شما ببویم.
جلوی ورودی صحن گوهرشاد، چشمم به گنبدتان، دستم به سینه، به دلم افتاده بود بعد زیارت بروم پی گل فروشی که مستی به حد اعلایش برسد.آه میکشم که در نزدیکی حرم گلفروشی نیست.سلامم تمام میشود. دست در دست همسر میدهم که نگاهم قفل میشود به دستان دختری.
_زائرید یا مجاور؟
توی دلم میگویم کاش مجاور بودیم. لبخند میزنم که زائریم. لحظه به لحظه مدهوش تر.
_نذر داشتم این گلهای نرگس را به اولین زوجی که دیدم بدهم. مبارکت باشد.
قلبم ایستاد. توی این دنیا نبودم. اگر تنها بودم قطع به یقین خودم را میکشاندم به گوشه ای. چادر به صورت میکشیدم و زار میزدم از خوشی آنقدر که به هق هق بیفتم که کاش جان ها داشتم همه را فدایتان میکردم.آخر چه میکنید با دلم...چه کنم با این همه مهربانی...
اما فقط بهت زده میخندم...