چنان رخنه کرده ای در من...
چهارشنبه, ۸ مهر ۱۳۹۴، ۰۸:۱۱ ب.ظ
یا لطیف
همه چیز از همان اولین سری پخش پایتخت شروع شد.چنان بِهِمان چسبیده بود که
لهجه دار شده بودیم.یادم می آید توی تاکسی با نعم العون جان خاطره تعریف میکردیم
و غرق حال خودمان بودیم که راننده درباره ی وضع خوابگاه ازمان پرسید.تازه دوزاریمان افتاد
که با لهجه حرف میزدیم.بعدتر با پخش سری های دیگرش لهجه ی ما هم تکمیل میشد.
تازه این یک بُعدش بود.بخش کوچکی از لحظه هایی که خسته و گرفته مینشستیم پای
سریال و از ته دل ریسه میرفتیم.رییسه ها.
حالا فکر کن.وسط فیلم محمد رسول الله (ص) که فازمان بشدت معنوی شده یکهو ساموئل
با آن هیبتش وارد میشود و درحالی سعی میکنیم خنده مان را جمع کنیم میگوییم:
"نَـــــــــــــــــــــــــقیِ ؟؟!!!!!"
:)))
- ۹۴/۰۷/۰۸
با خواندن ِ این پست نتونستم خاموش بمونم :))
فکر میکردم فقط خودم این سریال ُ لهجه را عاشقم ُ ریسه میرم برایش!!
دل شاد شدیم از خواندنتان بسی :)