آی عشق مجسم...
یا قادر
اگر کسی را دیدید که با دقت به نقطه ای زل زده و گاهی چشمانش درشت میشود و گاهی ریز
و حتی دیده شده پلک هم نمیزند و روی هوا چیز مینویسد
قطعا دارد تمرین های حالت جامدش را حل میکند
لدفن حواسش را پرت نکنید :دی
یا قادر
اگر کسی را دیدید که با دقت به نقطه ای زل زده و گاهی چشمانش درشت میشود و گاهی ریز
و حتی دیده شده پلک هم نمیزند و روی هوا چیز مینویسد
قطعا دارد تمرین های حالت جامدش را حل میکند
لدفن حواسش را پرت نکنید :دی
یا لطیف
گمشده بودم .همه جا تاریک بود. تازه از پیله ام بیرون آمده بودم و نمیدانستم چه کنم.
همه چیز برایم تازه گی داشت.
صدایم زدی.از دنیای جدیدم فقط تو را میشناختم.دنبالت رفتم. می افتادم. زخمی میشدم.
میدویدم. جان میدادم و دنبالت می آمدم .من کمک میخواستم.
پرواز نمیدانستم. دنیای بیرون خشن بود و ترسناک.می ترسیدم. تو اما زیبایی را نشانم دادی.
به پروازم کشاندی .گفتی بیرون زیباتر از دنیای کوچک پیله ات است.تو نور را نشانم دادی...و حالا این پروانه ی نور دیده از ترس سقوط زمین گیر شده ست...
من میترسم از تمام چیزهایی که نمیدانم میترسم.
+خلاصه ی همه ی بهانه ها این است
تو
از
یادم
نمیروی
محمدرضا عبدالملکیان